zahrataraneh
![]() ![]() ![]()
|
پاسخ 64 : از ما بهترون 2|zahrataraneh پست شصت و سوم از ما بهترون 2 ********************************************* از GPS گوشیم متوجه میشم که کافی شاپ همین نزدیکی هاست . توی پیاده رو به راه میوفتم . برف ، برف ، برف ، و بازم برف . توی یه کتاب میخوندم که یه بیماری وجود داره به اسم اختلال خلقی فصلی که از شهریور ماه که روز ها کوتاه تر میشن شروع میشه و تا ماه اسفند ادامه پیدا میکنه . باعث افسردگی ، خستگی ، افزایش وزن ، سستی و تنبلی و احساس شادی کمتر میشه . دلیلشم نبود گرماست! نگاهی به آسمون میندازم . خبری از خورشید نیست . از روی جوی آبی رد میشم . توی ادامه ی کتاب نوشته شده بود این بیماری باعث میشه که تمایل کمتری به فعالیت اجتماعی داشته باشیم و توی تطبیق دادن خودمون با زندگی دچار مشکل بشیم . میگم چرا این مدت حال و حوصله ی انجام ماموریت رو نداشتم ، پس بگو! برای همین بوده ...چه فکرایی پیش خودم میکردم . چقدر با خودم خیالات منفی بافتم . فورا گوشیمو از توی کیفم بیرون میارم . اول شماره ی شهینو میگیرم . روی پیغام گیره ....واه واه واه1 چقدر خودشو بالا میگیره ، انگار کل دنیا می خوان با این خانوم صحبت کنن . مانتوی آب اناری خوشگلی ، پشت ویترین مغازه ای ، بهم میگه : بی سلیقه ! یه لحظه وایسا نگام کن! منتظرم که آرش گوشیشو جواب بده . خودمو در حاتی میبینم که مانتوی آب اناریو به تن دارم . چه جیگیری بشم من ! -در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد . دارم به این نتیجه میرسم که اصلنشم عقلمو ز دست ندادم و توی این مدت هم خیلی منطقی با اتفاقات زندگیم برخورد کردم . قدم هامو تند تر میکنم و گوشیمو با عصبانیت توی کیفم پرت میکنم . وارد کافی شاپ میشم . یه نگا به چپ ، یه نگا به راست . آرین ، تو گوشه ی کافه نشسته . یه میز که برای حرفای خصوصیه . مخصوص حرفای محرمانه . از اون حرفایی که حتی جنا هم نباید بفهمن . توی دلم به این حرفام می خندم . آرین یه چیز چندش آوری به موهاش زده . خوشحالم که میبینم ابروشو بر نداشته . کت اسپرت مشکی و پیرهن خاکستری پوشیده . ته ریش گذاشته . به سر و وضعش نمره ی 15 میدم . البته دو نمره هم به خاطر دل خودم ازش کم میکنم و کسی هم حق اعتراض نداره ! -خیلی وقته منتظری؟ آرین به سر و وضعم نگاهی میندازه و میگه : نه ، تازه اومدم . |
||||||||||
چهارشنبه 23 بهمن 1392 - 15:49 |
|