از ما بهترون 2|zahrataraneh - پاسخ 64

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
زمان جاري : شنبه 23 تیر 1403 - 4:23 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
zahrataraneh آفلاين



ارسال‌ها : 179
عضويت: 19 /7 /1392
سن: 20
تشکرها : 23
تشکر شده : 148
پاسخ 64 : از ما بهترون 2|zahrataraneh

پست شصت و سوم از ما بهترون 2

*********************************************

از GPS گوشیم متوجه میشم که کافی شاپ همین نزدیکی هاست . توی پیاده رو به راه میوفتم . برف ، برف ، برف ، و بازم برف .

توی

یه کتاب میخوندم که یه بیماری وجود داره به اسم اختلال خلقی فصلی که از

شهریور ماه که روز ها کوتاه تر میشن شروع میشه و تا ماه اسفند ادامه پیدا

میکنه . باعث افسردگی ، خستگی ، افزایش وزن ، سستی و تنبلی و احساس شادی

کمتر میشه . دلیلشم نبود گرماست! نگاهی به آسمون میندازم . خبری از خورشید

نیست . از روی جوی آبی رد میشم . توی ادامه ی کتاب نوشته شده بود این

بیماری باعث میشه که تمایل کمتری به فعالیت اجتماعی داشته باشیم و توی

تطبیق دادن خودمون با زندگی دچار مشکل بشیم . میگم چرا این مدت حال و حوصله

ی انجام ماموریت رو نداشتم ، پس بگو! برای همین بوده ...چه فکرایی پیش

خودم میکردم . چقدر با خودم خیالات منفی بافتم . فورا گوشیمو از توی کیفم

بیرون میارم . اول شماره ی شهینو میگیرم . روی پیغام گیره ....واه واه واه1

چقدر خودشو بالا میگیره ، انگار کل دنیا می خوان با این خانوم صحبت کنن .

مانتوی آب اناری خوشگلی ، پشت ویترین مغازه ای ، بهم میگه : بی سلیقه ! یه لحظه وایسا نگام کن!

منتظرم که آرش گوشیشو جواب بده . خودمو در حاتی میبینم که مانتوی آب اناریو به تن دارم . چه جیگیری بشم من !

-در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد .

دارم به این نتیجه میرسم که اصلنشم عقلمو ز دست ندادم و توی این مدت هم خیلی منطقی با اتفاقات زندگیم برخورد کردم .

قدم هامو تند تر میکنم و گوشیمو با عصبانیت توی کیفم پرت میکنم .

وارد

کافی شاپ میشم . یه نگا به چپ ، یه نگا به راست . آرین ، تو گوشه ی کافه

نشسته . یه میز که برای حرفای خصوصیه . مخصوص حرفای محرمانه . از اون

حرفایی که حتی جنا هم نباید بفهمن .

توی

دلم به این حرفام می خندم . آرین یه چیز چندش آوری به موهاش زده . خوشحالم

که میبینم ابروشو بر نداشته . کت اسپرت مشکی و پیرهن خاکستری پوشیده . ته

ریش گذاشته . به سر و وضعش نمره ی 15 میدم . البته دو نمره هم به خاطر دل

خودم ازش کم میکنم و کسی هم حق اعتراض نداره !

-خیلی وقته منتظری؟

آرین به سر و وضعم نگاهی میندازه و میگه : نه ، تازه اومدم .

چهارشنبه 23 بهمن 1392 - 15:49
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش