از ما بهترون 2|zahrataraneh - پاسخ 56

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
زمان جاري : شنبه 23 تیر 1403 - 7:35 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
zahrataraneh آفلاين



ارسال‌ها : 179
عضويت: 19 /7 /1392
سن: 20
تشکرها : 23
تشکر شده : 148
پاسخ 56 : از ما بهترون 2|zahrataraneh

پست پنجاه و پنجم از ما بهترون 2

*******************************************

چن

تا صندلی اون طرف تر ، چن تا پسر رو میبینم که یواش یواش حرف می زنن و هر

از گاهی زیر چشمی به من نگاه میکنن! روشون زوم میکنم . کم کم صداشون واضح

میشه ....

-بچه ها حامی اس داده تا رب ساعت دیگه اون جام.

-خاک بر سرت فرشاد ، چی بهش گفتی یهو هوایی شد؟

-همونی که شما گفتین ، بهش گفتم دختره برگشته .

-حالا جدا از اینا ، ببینین دختره چجور افه میاد ، با اون چشای گربه ایش!

-سرتو بنداز سیروس آبرومونو بردی!

-اوه اوه اوه بچه ها گمونم فهمید !

-بی خیال بابا ، بذار بفهمه ، دختره ی روانی !

-من از اولشم میدونستم این دختره یه کاسه ای زیر نیم کاسه شه !

-گوساله ! خودت نبودی روش موس موس میکردی؟

-ای بابا...داداشمون می خواسته آمار دختره رو در بیاره ، مگه نه کیوان؟

چرت و پرتاشون سرمو درد میاره . از این پسرای کنجکاو زیاد دیدم و اصلن حال و حوصله شونو ندارم .

نگاهی

به ساعتم میندازم . یه ساعت و نیم دیگه کنفرانس تموم میشه . این کلاسم

حدود دو ساعت طول میکشه . خوبه ! می تونم تو رب ساعت آخر بزنم به چاک!

در

همین موقع خانوم جوونی با اندام باریک و مانکنی وارد کلاس میشه و از ولوله

ی دانشجو ها می فهمم که خود استاده. نمردیم و چشم مون به جمال یه استاد

خوش بر و رو روشن شد .

بازم سیر فلاکت بار حضور و غیاب و باز هم کنجکاوی پسرا با خوندن اسم ساحل .

ایندفه حتی یکی از پسرا که پولیور سبز پر رنگی پوشیده بهم نیشخند میزنه . منم براش ادای آدمای معتادو در میارم !

هنوز عرق استاد خشک نشده که دختری از ردیف اول بلند میشه و میگه : خانم نادری ! برای میان ترم هیچ کدوم از فصلا رو حذف نمی کنین ؟

استاد با قاطعیت میگه : معلومه که نه ، این کتاب که حجمی نداره .

پچ پچا بلند میشه.

جمله هایی با این مضامین از طرف دخترا به گوش میرسه :

-خانم تو رو خدا!...

-خانم نادری ، ادبیات کم درسی نیست

یکی

از پسرا کله شو کچل کرده و کلاه فرانسوی مشکی رنگی گذاشته ، بلند میشه و

میگه : ببینید خانم نادری ! شما این فصل 3 و 5 رو واسه میان ترم حذف

کنین...

دختری با قیافه ی تخس و شیطون به پسره می پره و میگه : پس فصل 8 چی ؟ ادبیات حماسی رو ول کردی رفتی اون فصلای آسونو خذف میکنی؟

پسره

هم کم نمیاره و میگه : خب آره ، واسه شما دختر خانوما خوندن لیلی و مجنون و

ویس و رامین آسون تره ، کاری ندارین که 600 صفحه رو باس حفظ کرد .

جیغ خفیفی به نشونه ی حرص خوردن از طرف دخترا بلند میشه و خود به خود منو میخندونه.

نادری میزنه تو کل کل و میگه : بس کنید بچه ها ، خیلی مسخره اس که می خواین از ادبیات به این آسونی ، حذف کنین !

فریاد اعتراض بچه ها یه بار دیگه بلند میشه .

چهارشنبه 23 بهمن 1392 - 15:46
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش