از ما بهترون 2|zahrataraneh - پاسخ 47

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
زمان جاري : شنبه 23 تیر 1403 - 4:51 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
zahrataraneh آفلاين



ارسال‌ها : 179
عضويت: 19 /7 /1392
سن: 20
تشکرها : 23
تشکر شده : 148
پاسخ 47 : از ما بهترون 2|zahrataraneh

قاشقی رو برمیدارم و شام خودمو به وقت دیگه ای موکول میکنم تا دهن رامبد از دیدن سالاد اولویه آب نیوفته .

به

هال بر میگردم . رامبد روی میز خم شده و تند تند به برگه هاش ، یادداشت

هایی رو اضافه میکنه . قاشقو به طرفش میگیرم و میگم : درباره ی خرزهره بگو ،

سازمان اونو برای چی می خواد؟

رامبد در حالی که سر پوره ی سیب زمینی رو باز میکنه ، میگه : سازمان میگه اون پادزتن دز نهاییه.

توی

فکر فرو میرم . پادتن نهایی ؟ مگه دز نهایی پادتن داره ؟ پادتنی که بشه

دوباره باهاش جن شد ؟...مگه میشه ؟ ...جهانمیری چطوری درستش کرده ؟

رامبد

ادامه میده : ما تازه داریم می فهمیم که جهانمیری با غلام دستش توی یه

کاسه بوده . تو فک کردی ساحل چطوری حاضر شد خودشو به غلام ببخشه ؟

-خب معلومه ، چون افسرده بود.

رامبد پوزخندی میزنه و میگه : فک کردی هر کی افسرده بشه دیگه غلام هجی صاحابش شده؟

-مگه نشده ؟

-می

دونی داستان چی بوده ؟ در اصل جهانمیر به ساحل پیشنهاد میکنه که یه مدتی

تبدیل بشه به یه روح سرگردون ، ساحل هم که کلا دنبال یه راه فرار از شهر و

دیار و خونه و زندگیش بوده با پیشنهاد جهانمیری موافقت میکنه .

-وای! چه کار احمقانه ای!

رامبد

در حالی که قاشقش رو پر از پوره میکنه ، میگه : احمقانه ترش زماینه که یکی

از مامورای غلام ، 12 روز تموم نقش ساحلو بازی میکرده . جهانمیری اصلن خبر

نداشته که دانشجوش توسط غلام هجی کشته شده و ساختن پادزهر دیگه فایده ای

نداره .

با تعجب میگم : غلام ساحلو کشت ؟

-آره

، درست اون موقع که ساحل یه روح سرگردون بود . حالا هیتلر ، ینی همون جنی

که داشت نقش ساحلو بازی میکرد زندانی شده و تو باید قبل از این که دست غلام

هجی به اون خرزهره برسه ، به دستش بیاری . ما حدس میزنیم که غلام هنوز از

لو رفتن نقشه اش خبر نداره .

-پس آرش و شهین چی ؟ اونا بیخودی رفتن کویت ؟

-معلومه

که نه ، همایون کم کم ما رو به سر شاخه های جن گیر میرسونه . خودتو زیاد

درگیر این مسائل نکن . راستی پوره دوس داری؟ اصلن حواسم نبود که به تو هم

بدم .

-نه ممنون ، میل ندارم ، راحت باش عزیزم.

لحظه

ای رامبدو تنها میذارم و به اتاقم بر میگردم . سعی می کنم که از هر طریق

ممکن با شهین یا آرش تماس بگیرم . ذهنم درگیر این دو نفره . یه حسی بهم

میگه جای مهین امنه . اون همیشه خودشو تو یه حاشیه ی امن قرار میده .

چهارشنبه 16 بهمن 1392 - 20:59
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 1 کاربر از zahrataraneh به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:rezatak6 -