zahrataraneh
|
پاسخ 15 : از ما بهترون 2|zahrataraneh به نام خدا پست شونزدهم از ما بهترون ************************** -خب مگه اون چی گفته ؟ سعی میکنم با آرامش حرفمو بزنم و از خودم دفاع کنم : میدونی چیه آرش ، نقشه ی اون بود که من خنگو از میون اون همه جن ، بفرستن به دنیای شما ، اون منو یه احمق فرض کرد تا بتونه نقشه های خودشو عملی کنه... آرش یه لحظه میره توی فکر . با تردید میگه : اینقد از این که اومدی توی این دنیا ناراحتی؟ حالا چی بگم ؟ معلومه که ناراحت نیستم . با لبخند میگم : ببین اصلن منظورم این نیست ، من فقط میگم که آرین موجود دغل بازیه . آرش میگه ، آهان ، اینایی که میگی درست ، ولی یادت نره که اون توی سازمان جای خودشو داره و به نفع اونا کار میکنه . -تو هم داری از اونا طرفداری میکنی . آرش لبخندی میزنه و در حالی که کنار پارکی توقف میکنه ، میگه : ببین آنی خانوم ، تو الان از دست آرین عصبانی هستی ، اون اگه قصد بدی داشت ، این همه راه بلند نمی شد و بیاد این جا . دست به سینه میشینم و اخم میکنم . آرش میگه : حالا اخم نکن ، مگه نمی خواستی برات لواشک بخرم ؟ وجدانم بلافاصله میگه : خاک بر سرت ! نگاه کن چطوری داره از بچه بازیات سوء استفاده میکنه . خطاب به وجدان بی ادب میگم : خفه شو داره نازمو میکشه حسود! |
||||||||||
سه شنبه 01 بهمن 1392 - 23:13 |
|