از ما بهترون 2|zahrataraneh - پاسخ 15

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
زمان جاري : شنبه 23 تیر 1403 - 5:17 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
zahrataraneh آفلاين



ارسال‌ها : 179
عضويت: 19 /7 /1392
سن: 20
تشکرها : 23
تشکر شده : 148
پاسخ 15 : از ما بهترون 2|zahrataraneh

به نام خدا

پست شونزدهم از ما بهترون

**************************

-خب مگه اون چی گفته ؟

سعی میکنم با آرامش حرفمو بزنم و از خودم دفاع کنم : میدونی چیه آرش ، نقشه

ی اون بود که من خنگو از میون اون همه جن ، بفرستن به دنیای شما ، اون منو

یه احمق فرض کرد تا بتونه نقشه های خودشو عملی کنه...

آرش یه لحظه میره توی فکر . با تردید میگه : اینقد از این که اومدی توی این دنیا ناراحتی؟

حالا چی بگم ؟ معلومه که ناراحت نیستم . با لبخند میگم : ببین اصلن منظورم این نیست ، من فقط میگم که آرین موجود دغل بازیه .

آرش میگه ، آهان ، اینایی که میگی درست ، ولی یادت نره که اون توی سازمان جای خودشو داره و به نفع اونا کار میکنه .

-تو هم داری از اونا طرفداری میکنی .

آرش لبخندی میزنه و در حالی که کنار پارکی توقف میکنه ، میگه : ببین آنی

خانوم ، تو الان از دست آرین عصبانی هستی ، اون اگه قصد بدی داشت ، این همه

راه بلند نمی شد و بیاد این جا .

دست به سینه میشینم و اخم میکنم .

آرش میگه : حالا اخم نکن ، مگه نمی خواستی برات لواشک بخرم ؟

وجدانم بلافاصله میگه : خاک بر سرت ! نگاه کن چطوری داره از بچه بازیات سوء استفاده میکنه .

خطاب به وجدان بی ادب میگم : خفه شو داره نازمو میکشه حسود!

سه شنبه 01 بهمن 1392 - 23:13
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش