از ما بهترون 2|zahrataraneh - پاسخ 11

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
زمان جاري : شنبه 23 تیر 1403 - 4:18 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
zahrataraneh آفلاين



ارسال‌ها : 179
عضويت: 19 /7 /1392
سن: 20
تشکرها : 23
تشکر شده : 148
پاسخ 11 : از ما بهترون 2|zahrataraneh

به نام خدا

پست سیزدهم از ما بهترون

********************************

ساعت سه بعد از ظهر گوشیم زنگ میخوره و عکس آرش روی صفحه ظاهر میشه .

-الو،

-سلام آنی ، خوبی؟

-ممنون ، تو چطوری ؟

-منم که مثل همیشه خوبم ، تا بیست دقیقه ی دیگه میتونی جلوی در باشی؟

-در کجا؟

-در خونتون دیگه ....

-آهان ، اکی ، چیزی شده؟

-نه فقط میخوام ببینمت .

-باشه ، فعلا.

-فعلا...

به طرف کمدم میرم و تند تند شال و مانتو و پالتوی زرشکی خوشگلمو می پوشم . کفش ورزشی خوشکل مهینو هم می پوشم و میپرم تو کوچه .

یا خودم شعر مسخره ای رو زمزمه میکنم : اومدیم سرکوچتون ، در خونتون ، پاشو درو وا کن ، پاشو با لبای خندون همه رو صدا کن ، بابا اون اخماتو وا کن...

ماشین نقره ای آرش از سر خیابون پیدا میشه و منم گردنمو عین بوقلمون میکشم تا دقیقا ببینمش . خوب شد رامبد این جا نیست وگرنه باز عین برج زهر مار اخم میکرد ...اون وقت منم حلقه ای رو که آرش بهم داده نشونش میدادم و اونم ضایع میشد ....کلید اسرار!

ماشین آرش جلوی پام ترمز میکنه .

در ماشینو باز میکنم و میپرم تو.

-چطوری دخدر ، کم پیدایی!

-همین دور و ورا ، زیر سایه ی شما ...

توی دلم به خودم طعنه ای میزنم و میگم : خیلی سبک شدیا!

-به تو چه نامزدمه .

-آره ، چجور نامزدیه که نه مامان و بابای تو میدونن نه مامان و بابای اون ؟

************************

یکشنبه 29 دی 1392 - 21:41
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 1 کاربر از zahrataraneh به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:rezatak6 -