zahrataraneh
![]() ![]() ![]()
|
پاسخ 11 : از ما بهترون 2|zahrataraneh به نام خدا پست سیزدهم از ما بهترون ******************************** ساعت سه بعد از ظهر گوشیم زنگ میخوره و عکس آرش روی صفحه ظاهر میشه . -الو، -سلام آنی ، خوبی؟ -ممنون ، تو چطوری ؟ -منم که مثل همیشه خوبم ، تا بیست دقیقه ی دیگه میتونی جلوی در باشی؟ -در کجا؟ -در خونتون دیگه .... -آهان ، اکی ، چیزی شده؟ -نه فقط میخوام ببینمت . -باشه ، فعلا. -فعلا... به طرف کمدم میرم و تند تند شال و مانتو و پالتوی زرشکی خوشگلمو می پوشم . کفش ورزشی خوشکل مهینو هم می پوشم و میپرم تو کوچه . یا خودم شعر مسخره ای رو زمزمه میکنم : اومدیم سرکوچتون ، در خونتون ، پاشو درو وا کن ، پاشو با لبای خندون همه رو صدا کن ، بابا اون اخماتو وا کن... ماشین نقره ای آرش از سر خیابون پیدا میشه و منم گردنمو عین بوقلمون میکشم تا دقیقا ببینمش . خوب شد رامبد این جا نیست وگرنه باز عین برج زهر مار اخم میکرد ...اون وقت منم حلقه ای رو که آرش بهم داده نشونش میدادم و اونم ضایع میشد ....کلید اسرار! ماشین آرش جلوی پام ترمز میکنه . در ماشینو باز میکنم و میپرم تو. -چطوری دخدر ، کم پیدایی! -همین دور و ورا ، زیر سایه ی شما ... توی دلم به خودم طعنه ای میزنم و میگم : خیلی سبک شدیا! -به تو چه نامزدمه . -آره ، چجور نامزدیه که نه مامان و بابای تو میدونن نه مامان و بابای اون ؟ ************************ |
||||||||||
یکشنبه 29 دی 1392 - 21:41 |
|
![]() |
1 کاربر از zahrataraneh به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:rezatak6 - |