از ما بهترون 2|zahrataraneh - پاسخ 10

::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
::: در حال بارگيري لطفا صبر کنيد :::
زمان جاري : یکشنبه 17 تیر 1403 - 1:21 قبل از ظهر
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
zahrataraneh آفلاين



ارسال‌ها : 179
عضويت: 19 /7 /1392
سن: 20
تشکرها : 23
تشکر شده : 148
پاسخ 10 : از ما بهترون 2|zahrataraneh

پست دوازدهم از ما بهترون

****************************

صبح ، با جمله هایی که از توی اینترنت برای بالا بردن اعتماد به نفس یاد گرفتم ، از خواب بیدار میشم .

-اینک گذشته ها و هر چه را که فرسوده و کهنه است کنار می گذارم

باشد که نظم در ذهن و تن و امورم برقرار گردد .

اینک همه چیز را از نو می سازم ، خیر و صلاح به ظاهر محال ، هم اکنون تحقق می یابد و آن چه غیر منتظره است رخ می دهد ...

نگاهی به لامپ وسط اتاق میندازم .

-چیه ؟ داری بهم می خندی؟ چش نداری ببینی یه ذره خوشحال و شادان و خندان و سرحالم ؟

به آشپزخونه میرم و یه قالب پنیر در میارم . بعد کره و مربا رو با هم روی میز میذارم . یه کم حلوا شکری و خامه و عسل ...

-داری چیکار می کنی؟

سرمو از یخچال بیرون میارم و به شهین با مو های فرفری نگاه میکنم .

-می بینی که ...دارم صبحونه آماده میکنم ، برکفست!

-اُه پرنسس ! این کارا رو که شما نباید انجام بدید.

-پرنسسی از خودتونه ...راستی دیشب برات پشمک خریدیم !

شهین پشت میز میشنه و میگه : نه من پشمک نمی خورم ، برای پوستم بده .

-وای مامانم اینا !...برای پوستم بده ...

شهین لبخندی میزنه و میگه : خیلی لوسی آنی...

-میدونم!

با

شهین میگیم و می خندیم . من از خاطراتم توی اردوگاه پاسارگاد میگم . از

چهارقلو ها با مامان غول پیکرشون . از خشایث و شهرزاد و خلاصه همه ی چیزای

خوبی که برام اتفاق افتاده بود . بعد از خوردن صبحونه و انجام چن تا از

کارای خونه ، با کمک شهین مرغ رو خورد میکنیم و بهش نمک می زنیم و تو

ماهیتابه سرخ میکنیم و بعد میذاریم که واسه خودش بپزه. من سیب زمینی ها رو

پوست میکنم و سرخ میکنم و شهین برنجو آب کشی میکنه . یه زرشک پلو با مرغ

خوشمزه درست میکنیم . ساعت 11 ظهر ، مهین با سر و صدای ما از خواب بیدار

میشه و ما اونو مسخره میکنیم و حسابی دس میندازیم .

بعد

از ناهار ، برای اولین بار توی تمام زندگیم ظرف می شورم ، البته به کمک

مهین . شهین هم سوژه گیر آورده و هی میگه : آفرین ، بشور بشور ، مردا از

زنای کد بانو خوششون میاد ...

بعدشتم مهین میره سراغ انگری بردز و شهین هم میره که بخوابه .

به

اتاقم بر میگردم . چشمم می خوره به دفترای ساحل . بی توجه از کنارشون رد

میشم . در واقع سعی میکنم بهشون بی توجه باشم . کوله پشتی بزرگی رو از زیر

تخت بیرون میکشم و یه سری وسایلو توش جا میدم . شامپو بچه ، حوله با طرح پو

، لیوان خوشکلم که عکس سفید برفی روشه و دفتر یادداشتم با طرح شکرستان که

هنوز هیچی توش ننوشتم . یه کرم نرم کننده با روغن نارگیل و لاک صورتی

خوشکلمو هم ضمیمه می کنم .

یاد وقتی می افتم که داشتم برای رفتن به پاسارگاد وسایلمو جمع می کردم . چه قدر توی این مدت همه چیز تغییر کرده .

دوشنبه 16 دی 1392 - 12:30
ارسال پيام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده تشکر شده: 1 کاربر از zahrataraneh به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:rezatak6 -